تقدیم به میلاد ابراهیمیان - رفیق در بند

ای روزگار گرگ صفت ، ای گراز پیر!
دندان خونچکان پر از خشم خویش را -
بر بازوان من -
تا بن فرو ببر.
من مرد عجز و ناله و الحاح نیستم.

خصمانه تر بزن!
استاده ام دلیر
من مرد استقامت و امّید و شادی ام
من کوه آهنم.
امّا تو بدسگال ندانی که کیستم!

با مشت آهنین -
بر سینه ام بکوب
گر بشکنی به زیر لگد استخوان من -
بر آن سرم که شاد -
مغرور و سر بلند -
در صحنه نبرد به مردی بایستم

گر برکشی زبان مرا از درونِ حلق -
آهی نمی کشم
تا بر نهم به سینه تو داغ آه را !
کِی دیده ای که من ز مصیبت گریستم؟

من پیش رنج ، قامت خود خم نمی کنم
تا باشدم نفس-
با عشق و شور ، همسفر زندگیستم
گر ناله برکشم -
جز بی نوای پستِ فرومایه چیستم؟!

ای روزگار پیر !
من بر شکست پست تو تن در نمی دهم
اینک منم دلیر.
در اوج افتخار
چون صخره ، استوار.
چون ابر ، سربلند.
چون کوه ، پایدار.
در عمر ، لحظه ای به حقارت نزیستم.

هان ، ای درنده گرگ!
هان ، ای گزنده مار !
هان ، ای لهیب صاعقه استخوان فروز
بشکن ، بشکن ، بسوز!
من پیشتاز قافله استقامتم.
من مرد عجز و ناله و الحاح نیستم!


تقدیم به همه مبارزان سیاسی در بند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر